اردیبهشت 92
مهمونی پاگشای خاله مهدیه
20 اردیبهشت خاله مهدیه و خانواده همسرش عمو محمد را دعوت کردیم .
دو روز با مامانی کلی زحمت کشیده بودیم و کارهامون را کرده بودیم که مهمونی خوب برگزار بشه البته خوب م شد فقط یک اتفاق تلخ افتاد که واسه چند ساعتی حالمون را گرفت.
یک بی احتیاطی کوچیک باعث شد حمام خونه اتیش بگیره. خیلی شوک بدی داد اما به خیر گذشت.خداراشکر میکردیم که یک تار مو از سر کسی و مخصوصا تو عزیز دلم کم نشد.
مهمونی دوره خونه خاله عاطفه
مهمونی اینماه دیگر خونه را روی سرتون گرفته بودید والبته شما یک کار بد کردی امیرعلی را زدی.منم خیلی ناراحت شدم و دعوات کردم اما چه کنم که بچه ای و متوجه نمیشی.
مهمون امد
نوه های دایی بابایی قاسم اومدن واسه گل و گلاب
یک پسر ناز داشتن به اسم امیر مهدی.ببین چه خوشگله ماشالله
دختر قرتی من از مهمونی خونه عمو محسن(نامجو، دوست بابا)و خاله زهرا اومده
انگار نه انگار ساعت 1 نیمه شبه و شما باید بخوابی تازه ژست میگیری واسه عکاسی
قربونت برم که تا همه را خواب نکنی نمیخابی
هرچند این عادتت کم کم داره اذیتمون میکنه
سها جون خیلی شیطونتر شدی،یک وقتهایی میگم تو اگر پسر بودی چی میشدی
ده قدم باهات پیاده روی کنیم تو همه مغازه ها میری.
اما انصافا ارتباط برقرار کردنت با اطراف و بقیه عالیه.