سهاسها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

هدیه خدا،عشق ما

تغییر مکان

ما نقل مکان کردیم به نی نی وبلاگ

اخه تو بلاگفا واسه اپلود عکس مشکل داشتیم

انشالله اینجا دوستهای خوبی پیدا کنیم

اینم ادرس وبلاگ قبلیت تو بلاگفا  http://sohajoonam.blogfa.com/

 

خرداد93

خاله مرضیه خونمون بود و بعدش با هم رفتیم فوجرد البته چون بابا باید میرفت دانشگاه یک سر از مسیر دلیجان رفتیم و تو راه یکم توقف داشتیم فر داش که رفتیم باغ گیلاس بابایی احمد خودتو و مائده تا دلتون میخاس اب بازی و البته گل بازی کردید   م همون ی خونه خا له فائزه این دفعه خیلی  فاصله افتاد تو مهمونی ها اما دوتا مهمون جدید داریم دیگر..ثنا و امیر صالح ....که ثنا خوابید و تو عکس نیست ماشالله حسابی شیطون شدید نمیشه کنترلتون کرد ..مخصوصا ت و امیررضا سفر به شیراز اول ماه با بابایی و عمه الهام اینا رفتیم شیراز صبح زود راه افتادیم و صبحانه را تو ک...
24 خرداد 1393

دی 92

  یک شیرین زبونی خونه مامانی با خاله مرضیه رفتی دستشویی و خاله بهت گفته بود ببین سها دمپاییهات صورتیه(خواسته بود رنگها را یادت بده) گفته بودی:افرین صورتیه !!!!!!!! خاله مرضیه تو دوستان ...
15 ارديبهشت 1393

شروع سال جدید 93

سلام نازنینم یک سال دیگر را داریم باهم شروع میکنیم با شادی.انشاله امسال هم مثل سالهای قبل زندگیت پر از خوشی باشه و شادتر از همیشه باشی...و انشالله دری  به تخته بخوره و یکم غذا خوردنت بهتر شه سال تحویل طبق روال هر سال  خونه خودمون بودیم.   روز اول را حسنارود بودیم وفرداش رفتیم فوجرد.تقریبا همه فامیل بودن نی نی دایی محمد هم دنیا اومد .1/1/93...پلاکش روند شد برج میلاد و مجموعه کاخ سعد اباد یک روز را تو عید اختصاص دادیم به گردش تو تهران البته نه بطور کامل وقت کم بود و همه جاهای دیدنی شلوغ.   مجموعه کاخ واقعا ارزش دیدین داشت...فوق العاده جالب بود مخصوصا موزه برادران امیدوا...
15 ارديبهشت 1393

ابان 92

  اینو خیلی وقته میخام بنویسم یادم میره تو ماشالله خیلی خوب  وکامل حرف میزنی.حتی یکبار بهت گفتم بگو قستنطنیه!!!!گفتی اما نکته جالبش اینجاست که به پا میگی"پات" چون من بهت گفتم مثلا پاتو بردار یا پاتو بیار شلوار بپوشونم فکر میکنی اسمش پاته.مثلا پات که به جایی میخوره میگی "پاتم درد میکنه" راستی یکبار هم بهت گفتم بخاب شلوارت را بپوشونم .گفتی بخابم؟؟؟؟(من منظورم این بود دراز بکش چون شلوار تنگ بود راحتتر بپوشونم)منم گفتم اره یهو دیدم داری میگی"خواب پبش خواب پیش"(به عبارتی خودت را زدی به خاب و خروپف میکردی )فکر کن !!!!!!! سفر به یزد 7 ابان با دوستای بابات رفتیم یزد.با قطار رفتیم خیلی بهتر از ماشین بود اخه من جادش را...
6 آذر 1392

شهریور

سلام نازنینم خوب میدونی که این ماه تولدته و دوسالت میشه نازنینم باورم نمیشه انقدر زود دوسالت شد، دنیا اومدی 3و400 بودی الان با وجود اینکه از نرمالت پایین اومدی 11و 700 شدی 52 سانت بودی الان ماشالله 91 سانتی (هنوز یک متر نیستی .اما از  شیطونی و کارهات فکر میکنم نصفت زیر زمینه ) سها را ببین در گذر این دوسال تولد ، یک سالگی و حالا تولد دوسالگی   الهی هزار ساله شی دختر خوشگلم خیلی دوستت دارم تولدت را با چند روز تاخیر گرفتیم تولدت مبارک ستاره کوچولوی ما سها خانم   البته یک جشن کوچولو همون شب تولد اصلیت سه تایی گرفتیم اما جشن تولدت را بخاطر فصل گردو ریزی بابایی اینا تو مهر گرفتیم . ...
6 آذر 1392

مهر 92

گردش تو روز اول مهر امروز همه بچه ها رفتن مدرسه(یعنی 5 سال دیگر همچین روزی نازنین منم میره مدرسه؟من قربونت برم) جاش ما هم رفتیم گردش اطراف شهر.صبحانه را یک جای با صفا تو قزاآن خوردیم اینم دختر مو شونه نکرده من بعد صبحونه ناهار هم تو قمصر   مهمونی خونه خاله زینب تازه عروس جمعمون همه نی نی ها و خاله ها اومده بودن جز امیر علی پسر خاله فائزه که یکم مریض بود و نیومده بود .شما ها هم به خونه نو و تازه چیده شده رسیده بودید دیگر جایی نبود دست نزنید ما مامانها هم هی حرص خوردیم و خجالت کشیدیم که چیزی را نشکنید امتا خونه را ترکوندید انصافا. تازه یک کار خطرناک داشتی میکردی شازده خانم که فهمیدیم.خاله زهرا که بارداره داشت روی صندل...
6 آذر 1392

مرداد 92

سلام شیطونکم اینکه میگم شیطون یعنی واقعا شیطون هاااااا اولین سحریت تو اخرین سحر ماه رمضان اخرین شب ماه رمضون از خواب بیدار شدی وبرخلاف همیشه که باید به زور بهت غذا داد خودت نشستی بغل بابا و قرمه سبزی خوردی   ر فتیم بانه یک سفر سه روز رفتیم غرب و بانه  مجموعا سفر خوبی نبود نه که بد بگذره ها اما مثل بقیه سفرا نبود که خوش بگذره بالاخره ازدواج کرد میدونی کی را میگم عمو حجت را میگم دوست بابا را میگم.با همون مهسا خانمش که دوستش داشت ماهم رفتیم مراسمشون مهمونی دوره خونه خاله عاطفه تا میتونستید شیطونی کردیدو تموم دکور خونه خاله را جمع کردیم از دستتون البته خاله هنوز بارداره وقتی نی نی خودش بیا...
21 مهر 1392