سهاسها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

هدیه خدا،عشق ما

خرداد93

1393/3/24 13:45
نویسنده : مامان زهرا
336 بازدید
اشتراک گذاری

خاله مرضیه خونمون بود و بعدش با هم رفتیم فوجرد

البته چون بابا باید میرفت دانشگاه یک سر از مسیر دلیجان رفتیم و تو راه یکم توقف داشتیم

نراق

فرداش که رفتیم باغ گیلاس بابایی احمد خودتو و مائده تا دلتون میخاس اب بازی و البته گل بازی کردید

اب بازی

 

مهمونی خونه خاله فائزه

این دفعه خیلی  فاصله افتاد تو مهمونی ها

اما دوتا مهمون جدید داریم دیگر..ثنا و امیر صالح ....که ثنا خوابید و تو عکس نیست

ماشالله حسابی شیطون شدید نمیشه کنترلتون کرد ..مخصوصا ت و امیررضا

سفر به شیراز

اول ماه با بابایی و عمه الهام اینا رفتیم شیراز

صبح زود راه افتادیم و صبحانه را تو کاروانسری عباسیها معروف به کاروانسرای مادر تو نزدیکی شهرضا خوردیم

کاروانسرا

ناهار را صفاشهر خوردیم و عصری رفتیم مرودشت و دیدار از بنای تاریخی پرسپولیس(تخت جمشید) که متاسفانه خیلی خراب و ویروون شده ...

تخت جمشید

از صبح تا صبحونه را خواب بودی از صبحونه تا ناهار را هم خواب بودی..هی مامانی میگفت بیدارت کنیم من میگفتم نه چون میدونستم بیدارشی توی صندلی نمیمونی و یک سره میخای شیطونی کنی

تو پرسپولیس اصلا واینمیستادی عکس بگیری و اذیت میکردی

اینجا عینکت را خاستی و چون کثیف بود هر چی را میخاستی ببینی عینکت را میاوردی پایینخندونک

 

ببین تو این عکس هم قهری و نمیخای عکس بندازیقهر

شب رسیدیم شیرازو استراحت کردیم

صبح رفتیم سعدیه

 

بعد حافظیه

 

که تو وامیر علی اونجا یک حوض گیر اوردید و حسابی اب بازی کردید

حافظیه

هوا هم گرم بود و حسابی بهتون چسبید

اینم سها مثل موش اب کشیده

ظهر هم برای نماز رفتیم شاهچراغ

بعد ازناهار و استراحت رفتیم باغ ارم

وافعا جای دیدنی و قشنگی بود و کاش وقت بیشتری داشتیم توش گشت بزنیم و بدتر از همه دوربین را جا گذاشته بودیم و با گوشی عکس گرفتیم

اینم تو وامیرحسین

امیر حسین

شب بعد از شام هم رفتیم دروازه قران

این ماکت را اونجا گذاشته بودن و باهاش عکس گرفتیم

دروازه قران

صبح زود راه افتادیم به سمت جهرم خونه دوست عمو جواد

خیلی راه طولانی بود نزدیکیای ظهر رسیدیم.یک دختر به اسم آیسا داشتن که حسابی با هم دوست شدید و دخترونه بازیتون گل کرد و امیر علی را راه نمیدادید به اتاق و بازی..البته امیر علی هم آیسا را گیر میاورد با توپ میزدش

بزرگترین غار سنگی جهان که تو جهرمه که اسمش غار سنگ اشکنانه

شب هم بردنمون بام جهرم

اینم تو وآیسا دوست جدیدت

 

صبح زود حرکت کردیم

چون اومدنی پاسارگارد را نرفته بودیم برگشتنی رفتیم و شما طبق معمول از دوربین فرار میکنی

برای ناهار رسیدیم شهرضا وغروب کاشان بودیم

روی هم رفته سفر خوبی بود ولی شما برای غذا خیلی اذیت کردی و هیچی نمیخوردی و من حرص میخوردم..کی میخای خوب شی مامان جونم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اهم شیرین زبونیهات

از بابا میثم عکس گرفتی ..خیلی از نزدیک انداختی بعد به بابا میگی:"بابا تو چقدر زشتی"!!!!!زبان

            یک عکس سه تایی داریم که روی میزه وتولد باباست و ما سه تایی توش میخندیم تا باهات دعوا میکنم با قهر میکنم میدویی با بغض عکس را میاری میکی :"ببین اینجا همه خندان بودیم ..دعوا نکن ..دوست باش "اونجاست که من نمیتونم مقاومت کنم و چند تا ماچ محکم ازت میکنم زبون دراز منمحبتبوس

خاله مرضیه داره با من حرف میزنی میگه ابجی این اپارتمان را ببین که ...چون خیلی بلند بود برگشتی میگی:"این که آپارتمان نیست ،برجه"بی حوصله

یک روز صبح از خواب پاشدی و گفتی من چرا داداش ندارم؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم از کجا بیارم(همیشه به امیر علی پسر دایی محسن میگی داداش،منم فکر کردم منظورت همونه )گفتی از دلت !!!!!!!!هیپنوتیزم

با مائده که دعوات میشه بهت میگه داداش خودمه ..تو با حال نزار میگی:"مال سه تامونه دیگر"غمگین

کارت که گیر میفته میگته و چیزی بهت نمیدم :"یک مامان تلوخدا میگیو .....تموم "

اسب سواری میکنی با با بهش میگی:"برو اسب من "بعد میای پایین و دولا میشی به بابا میگی حالا تو!!!!!بی حوصله

از بس بهت گفتیم غذا بخور ماشالله بزرگ شی و ...یک روز خودت با خودت بعد از خوردن غذا:"ایشالله خیلی بزرگ شدم دیگر"خنده

داشتم سالاد درست میکردم تو فکر بودم و انگاری اخم داشتم ..یهو میگی:"مامان جرا خیار را دعوا میکنی؟"میگم کو؟میگی ایناها و اشاره میکنی به خط اخم بین ابروهام غمگین

کافیه یک کاری را جلوت انجام بدیم یا حرفی بزنیم فوری یاد میگیری و همه جا میگی

این یکی از شیطونیهای مورد علاقته زبان

خونه مامانی اینا هی جای گوشی تلفن و ایفون را عوض میکنی

بهت شربت دادم بخوری ..خودت شیرینی خیلی دوست نداری میدی به خرگوشت گلم

راستی سوره توحید را میخونی البته چه خوندنی!!!!!زیبا

بسم الله الرحمن الرحیم

قل هو احد

(الله صمد را که باید یادت بندازیم و گرنه حذفی محسوب میشه)

لم الد الم الد و تکرار(گیر میکنی رو الم الد و ده بار میگی)

 

تا روحانی میبینی داد میزنی"مامان حاج آقا..حاج آقا"تو بانک یک روحانی اومد داد میزدیها !!!!گیج

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

آویسا
28 خرداد 93 10:05
به به همیشه به گردش و شادی و مسافرت.قطعا به سها جون هم خوش گذشته و کلی براش خاطره میشه
مامان زهرا
پاسخ
ممنون عزیزم
سمانه
15 مرداد 93 8:55
واي چقدر نازه اسفند واسش دود كنين
مامان زهرا
پاسخ
ممنون نظر لطفته
زندگی از آ...تا...ی
27 شهریور 93 11:22
از آ...تا...ی زندگی در زندگی از آ...تا...ی طرز تهیه انواع غذاهای ایرانی و بین المللی، شیرینی پزی، خانه داری، درمان های خانگی،هنرهای دستی، بیماری های زنان و مشاوره ی خانواده و ازدواج در سایت زندگی از آ...تا...ی. با لینک کردن سایت برای همیشه به مفیدترین مطالب لازم برای زندگی دسترسی داشته باشید. تولد نی نی تون هم مبارک